بامن قدم بزن حالا که بامنـــــــی...

حالا که بغضیم حالا که سهممی....

بامن قدم بزن میلرزه دست و پام...

بی تو کجابرم بی تو کجا بیام...

دست منو بگیر کنار من بشین...

من عاشق تو ام حال منو ببین

از دلهره نگو از خستگی پرم....

بی تو میشینم و روزارو میشمرم...

هر جا بری میام دلگرم و بی قرار...

بی من سفر نرو تنهام دیگه نذار...

توبامنی هنوز عطرتوبامنه...

فردا داره به ما لبخن میزنه....

با هیچ بارانی
ردپایت از کوچه های قلب و خاطرم پاک نمیشود
پس تنها ادامه میدهم
در زیر این باران حتی
به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهاییم را
به رخ این هوای دو نفره بکشم...!

هـــــــوای دونفـــــــره
نه ابـــــــــر می خواهد
نه بــــــــــــــــــــــــــــــــــــاران
کافیست حواسمان به هم باشد…!!!

چشمها را شستم
جور دیگر دیدم
باز هم فرقی نداشت
تو همان بودی که باید دوست داشت…

حوصلـه ام سر رفتـه است !

کآش مـی شد . . .

بـﮧ جای دست روی دست گذاشتن دست توی دستت مـی گذاشتم

سهراب...

قایق دیگر جوابگو نیست!

کشتی باید ساخت!

آغوشم وطنیست که در آن...هیچکس جز تو...

خانه ای نخواهد داشت!

هم قد شدیم...

خدا میدانم چه چیزهایی زیرپاگذاشتیم...

وقتی عطر تنت را میخواهم به باد هم التماس میکنم..

خداکه جای خوددارد!

ماهي ها از تلاطم دريا به خدا شكايت كردند ، خدا دريا را آرام كرد و آنها شكار شدند !

تلاطم بخشي از زندگي ماست

بقیه در ادامه....